۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

آخرین پست وبلاگ

دوستان عزیز،
هدف از نوشتن در این وبلاگ، ثبت خاطرات و لحظات تلخ و شیرین تا پیش از رسیدن به کانادا بود. حقیقت این است که مرحله جدید، به کلی متفاوت از دورانی است که در ایران سپری میکردیم. این وبلاگ و بسیاری وبلاگهای دیگر، سعی داشتند اطلاعاتی را در مورد نحوه مهاجرت به کانادا و مشکلات و دغدغه ها به کسانی که تازه اقدام میکنند ارائه دهند.
اگر این وبلاگ را میخواستم ادامه دهم باید درباره نحوه زندگی و مشکلات و خوبیهای زندگی در اینجا مینوشتم که به نظرم با هدفی که از ابتدا در ذهن داشتم متفاوت است و حداقل به این وبلاگ نمیخورد.
به همین دلیل تصمیم گرفتم این وبلاگ را خاتمه دهم. از همه دوستان که همراه این وبلاگ بودند بسیار سپاسگزارم. موفق باشید
خدا نگهدار

۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

اولین پست از کانادا

سلام دوستان عزیز. اول معذرت میخوام که چند وقتی نتونستم بنویسم. این اواخر در محل کارم یک مشکلی پیدا کردم که به اونجا نمیرفتم و کار هم که میدونید روزهای آخر زیاده و خونه خودمون هم نبودیم و ... خلاصه که الان من مونترال هستم. تا یادم نرفته یک نکته مهم درباره مقدار پول و نحوه انتقال بگم که برای شما مثل من مشکلی پیش نیاد. قصه اینه که در هواپیما یک فرم به همه میدن که باید نحوه ورودشون به کانادا توش ذکر بشه که بعدا فرم در فرودگاه به قسمت کنترل ویزا ارایه میشه. در اون فرم نوشته که آیا بیش از ۱۰۰۰۰ دلار دارین؟ که من زدم بله چون در مجموع حدود ۲۴۰۰۰ دلار همراه داشتیم. اما مثل اینکه نباید میزدم چونکه به طور کلی این مقدار پول حساسیت ایجاد میکنه. به نظر من راهش اینه که مثلن اگر مثل ما ۲ نفر هستید هر کدوم یک فرم بگیرید که توش هم اعلام نکنید بیش از ۱۰۰۰۰ دلار پول دارید. به هرحال برای ما اینطوری شد که بعد از تحویل فرمها تقریبا هرکس که ما رو دید گیر داد که پولها کجاست و از اونجا که من پولها رو در جاهای مختلف گذاشته بودم و خسته بودم و حال نداشتم که دقیق همه رو بیرون بیارم گفتم اونی که اونجا نوشتم حدودی بوده و دقیق نمیدونم و پولها میکس کانادا و امریکاست. وقتی این رو گفتم گفتند که نه! اینجوری نمیشه و ما باید دقیق بدونیم چقدره؟ که بتونید حساب باز کنید و همه رو مجبور شدم درآرم تا دقیق بشمرند و به دلار کانادا تبدیل کنند. البته مشکل خاصی نیست اما با اون خستگی که خواهید داشت واقعا اعصاب خوردکنه. در کل دیدم که به یکی دو نفر دیگه هم در این مورد گیر دادند. برای همین پیشنهاد من اینه که اعلام نکنید بیش از ۱۰۰۰۰ دلار دارید (هر نفر) و اگر هم پرسیدند رقم دقیق بگید. به جز این همه چیز عالی بود.
اینجا هم که تا الان که یک روز در مونترال بوده باید بگم که بهتر از انتظارمه. انگلیسی که همه میدونند ولی اگر با کسی بزنید کانال فرانسه واقعا ناجور و تند حرف میزنند و توصیه نمیشه! فعلن خداحافظ

۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

دریافت ویزا

به لطف زحمتهای نیلوفر عزیز، پاسپورت ما هم به ویزای کانادا مزین شد. قبل از هر چیز، یک دنیا از ایشون تشکر میکنم و خدا رو شکر میکنم که فرصت آشنایی با این دوست عزیز رو فراهم کرد. حالا قدر اینترنت رو هم بیشتر میدونم که شبکه آدمها رو چقدر بزرگ میکنه. حقیقت اینه که با دریافت ویزا خیالم خیلی راحت تر شده و فکر کنم تا الان 10 باری ویزاها رو نگاه کردم و بررسی کردم. بابا کم که نیست! حدود 3 سال و خورده ای زحمت کشیدیم و صبوری کردیم. قبلن گفتم که انگیزه های من برای رفتن، بسیار زیاده و علیرغم نکات منفی که در چند وقت اخیر، بسیاری از دوستان در مورد کانادا گفتند با برنامه مشخصی به آنجا میروم. البته در هر برنامه ای تولرانس خطا در نظر گرفته میشود اما به موفقیت برنامه هایم ایمان دارم.

۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

تهرانتویی

یکی از چیزهایی که این روزها خیلی میچسبه، مطالعه ی وبلاگ تهرانتوییه. آقای مشاطیان که یادم هست یک بار سالها پیش در شرکت خودمون دیدمش، انقدر خوب مینویسه که آدم خودش رو در اون محیط حس میکنه؛ مصداق بارز "وصف العیش، نصف العیش". به خصوص، مطالعه ی مطالب سریالی ایشون با عنوان "ورود مهاجری جدید" رو به دوستانی که کم کم عازم هستند توصیه میکنم. نوشته ی خوب، هیچ وقت قدیمی نمیشه و اگرچه بیشتر به تورنتو میپردازه اما میشه مطالبش رو به جاهای دیگه هم تعمیم داد.

پی نوشت- با اجازه ی نویسنده، بخشی از مطالبش رو اینجا مینویسم که با سبک نوشتنش آشنا بشین:
خانمی ایرانی ازشما می پرسد چند وقت است که اینجا آمده ای و شما می گویید سه روز. با تعجب می گوید که او یکسال است در کانادا زندگی می کند و هفته گذشته تازه YMCA را کشف کرده. با تعجب به هم نگاه می کنید و مکالمه در همین جا تمام می شود. با خودتان فکر می کنید چرا این خانم به کیسه نایلونی که توی فرودگاه دریافت کرده نگاه نیانداخته؟ چرا از هیچکس نپرسیده؟ معلم برمی گردد و کار ادامه پیدا می کند.
موقع ناهار پیتزا کلوچه ای ها را در می آورید و گرم می کنید. به به! باغت آباد انگوری! عجب چیزیه! چرا سه تا نیاوردم. ولی دو تاش هم حسابی ما رو گرفت. بقیه هم دارند غذاهای خودشان را می خورند. چینی ها ماهی آب پز را انداخته اند روی پلوی شفته شده و دارند می خورند. بوی ماهی آب پز مو بر اندامتان سیخ می کند. چند نفری ماکارونی آورده اند، یک نفر جوجه و سیب زمینی پخته آورده و یک نفر هم یک شفته ای دارد می خوره که گویا دیشب لازانیا بوده. آن خانم ایرانی داره خورش کرفس مخلوط با پلو می خوره. غذا را تمام می کنید و هوس می کنید بروید بیرون چرخی بزنید تا ساعت 2 که کلاس آشنایی با محیط کار در کاناداست شروع بشود.

۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

سایت اداره مهاجرت کانادا

امروز رفته بودم به وب سایت اداره مهاجرت کانادا که لیست مشاغل به روز شده و سایر قوانین جدید رو ببینم (که دیدم و چقدر سختگیرانه تر شده و خبر بد برای دوستان من اینه که دیگه کامپیوتر و IT جزو مشاغل مورد نیاز نیست و دیگه اینکه یک جورایی به سمت پذیرش مهاجران ماهر مطمئنتر حرکت میکنند یعنی مثلن اونها که پیشنهاد کار دارند) گفتم یک سری هم بزنم به قسمتی که میشه وضعیت پرونده رو به صورت آنلاین دید. وارد شدم و دیدم که نوشته مدیکال دریافت شده. خلاصه از اون چیزی که من فکر میکردم خیلی بهتر بود چون فرض من این بود که اطلاعات اونجا خیلی آنلاین هم نیست. اما به نظر من همین اطلاعات هم مفیده. مثلن برای همین مدیکال، اگر اینجا نوشته نشده باشه آدم نمیتونه دقیق بفهمه که به دفتر دمشق رسیده یا نه.

۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

مقدمات- بلیط

در مورد بلیط به مونترال، اولین چیزی که به نظر میرسه اینه که تهیه بلیط به طور مستقیم از خود هواپیمایی گرونتر از آژانس است که منطقی به نظر میرسه چون آژانسها به احتمال زیاد، تعداد زیادی بلیط به قیمت پایین برای خودشان رزرو میکنند. من در اولین قدم رفتم سراغ وب سایتهای هواپیمایی هایی که در ایران کار میکنند مثل KLM، BMI و Lufthansa که قیمتهاشون از تو سایت خیلی بالاست. فکر کنم باید بریم سراغ همون آژانسها. نظرم اینه که حدود 15 تا 20 جولای حرکت کنیم که تا وقتی هوا خوبه و همینطور دانشگاهها شروع نشده اونجا باشیم.

۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

آخر خط!

خبر کوتاه است و خوشحال کننده! بله، به آخر خط فاز اول مهاجرت نزدیک شدیم. پاسپورت ریکوئست ما اومد. حدس میزدم که همین روزها یا هفته دیگه بیاد. حالا باید جدیتر به فکر مقدمات سفر باشیم.

پی نوشت- از صمیم قلب، از دوست وبلاگی بسیار خوب همه ما، نیلوفر عزیز و همسرشان، قدردانی میکنم به خاطر تمام کمکهایی که تا کنون داشته و به خصوص لطفی که در این مرحله در حق ما دارند. امیدوارم روزی کمکهای ایشان را جبران کنم. باز هم ممنون دوستان عزیز

۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

سر خط!

خودم میدونم که خیلی ناجوره اما بعد از این همه فکر کردن به مهاجرت و برنامه ریزی و بررسی و سبک-سنگین کردن، اعتراف میکنم که هنوز انگار یک سری سوالات پایه ای تو ذهنم حل نشده باقی مونده. راجع به خیلی چیزها مثل دوری از خانواده و دوستان و سختی پیدا کردن کار یا سازگار شدن با محیط و ... کلی فکر کردم و باهاشون کنار اومدما؛ اما بعضی وقتها یک چیزهای به ظاهر کوچیک، میزنه بیرون و خودش رو به رخ میکشه و انگار میرم سر خط! مثلن نمیدونم که اگه اون طرف فریدون فروغی فقید یا همین شجریان خودمون رو گوش بدم خوبه یا بد؟ آخه همه توصیه میکنند که برای موفق شدن، خیلی به هر چیزی که به این طرف مربوط میشه فکر نکنیم؛ البته منظورشون این نیست که باید غربزده بشیم بلکه برای سازگاری با محیط اینها رو میگن و به نظرم درست میگن. اما خب برام سواله که با این خرده فرهنگ ها که انگار تو پوست و خونمون نفوذ کرده چه باید بکنیم؟

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

دوره بعد از مدیکال

اول اینکه باید بگم یکی از فواید مهم وبلاگ نوشتن برای مهاجران، اینه که حداقل برای خود آدم همه چیز مستند میشه و اگر چیزی فراموش بشه با مراجعه به وبلاگ، راحت پیدا میشه. مثلن من الان تاریخ دقیق روزی که مدیکال اومد و روزی که مدیکال ارسال شد رو یادم رفته بود که از همینجا پیدا کردم.
در مورد این دوران بعد از مدیکال باید بگم که برای خودش عالمی داره. یعنی نه مثل دوران قبل از مدیکاله که شک داشته باشی که آیا مشکلی هست یا خیر و نه خیالت میتونه راحت باشه که همه چیز تموم شده و فاز اول پروژه مهاجرت (خروج از ایران) به سرانجام رسیده. به قول دوستی تا پات رو از گیت فرودگاه کانادا بیرون نذاری نمیتونی مطمئن باشی که این فاز اول تموم شده.
در ضمن، همینجوری به نظر میرسه که تولرانس تخمین زمانی نامه پاس ریکوئست از تولرانس تخمین زمانی رسیدن مدیکال کمتره. این رو هم البته از وضعیتی که تا امروز وجود داشته میگم. برای همین، هم شوق رفتن وادارت میکنه که یک سری کارها رو انجام بدی و هم اینکه توی دلت اینه که اگه پاس ریکوئست مطابق پیش بینی نیاد ناجور میشه.
به هرحال، ما که شروع کردیم یک سری کارها رو انجام بدیم. امیدوارم پیش بینی درست دربیاد و تا زمانی که هوا خوبه بریم که جا بیفتیم.

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

مدیکال

یک توضیح مختصری از وضعیت خودمون بدم: همانطور که گفته بودم هفته پیش جناب مشاور به سوریه رفت و فرمهای مدیکال رو تحویل گرفت و به دست ما رسوند. ما هم در اولین فرصت (یکشنبه هفته پیش) رفتیم پیش یکی از پزشکان معتمد سفارت کانادا برای انجام آزمایشات پزشکی. مطب ایشون خیلی شلوغ بود و تقریبا با 2 ساعت تاخیر (از اون زمانی که وقت داده بود) وارد مطب شدیم. دلیل اصلیش هم این بود که یک خانواده 4 نفره که یک دختر کوچیک داشتند به بهانه اینکه دخترشون اذیت میکنه (و واقعا هم اذیت میکرد و سالن انتظار رو گذاشته بود روی سرش!) از ما جلو زدند و ما هم به بزرگی خومون بخشیدیم! منشی دکتر هم میگفت تقریبا 2-3 هفته است که اینجوری شلوغ شده و قبلش یه چیزی تو مایه های سماق مکیدن بودند؛ که این نشون میده در این زمان مدیکالهای بیشتری داره صادر میشه. بگذریم، معاینات اولیه و آزمایشهای لازم در همان روز انجام شد و خوشبختانه مشکلی نبود. ضمنا خانوم دکتر بسیار خوشرو و خوش برخورد بود. دیروز هم از مطب اعلام کردند که فرمهای ما ارسال شده و شماره پیگیری دادند. دیگه مینشینیم به امید اینکه مشکلی نباشه و ویزا صادر بشه. هنوز دقیق تصمیم نگرفتم که چه زمانی وسائل رو قیمت بگذاریم و مابقی کارها که یعنی داریم شال و کلاه میکنیم. گفتم شاید انتظار برای ویزا 3-4 ماه طول بکشه و اگه اون کارها رو بکنیم ممکنه بخوره تو ذوقمون. در مورد محل کارم هم که قصه زیاده و واردش نشم بهتره.
دوست بسیار خوب وبلاگی، یعنی بیگانه عزیز هم پس فردا میره کانادا که براش از صمیم قلب آرزوی موفقیت میکنم.